سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

زبانحال امام موسی کاظم علیه السلام ( مدح و شهادت )

شاعر : غلامرضا سازگار
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
قالب شعر : قصیده

گشته‌ام زندانی و بر کف گرفتم نقد جان را          تا حیات جـاودان بخـشم همه آزادگـان را

مرغ حق را خوشتر از زندان نباشد آشیانی          عاشق این آشیان هرگز نخواهد آشیان را


گشته‌ام آن سان که من مشتاق این در بسته زندان          بلبل شیدا نمی‌خـواهـد صفـای گـلستان را

خواستم خـلوت کنم با ذات پـاک لامکانم          خرّم از آنم که بر من کرد اعطا این مکان را

کاش بهتر داشتم از جان و می‌کردم نثارش          چون در این خلوت سرا قدر و بهائی نیست جان را

لذّت راز نهان را کس نمی‌داند به خلوت          تا نریزد در بر محبوب خود اشک نهان را

دوست را در حبس دشمن دیده‌ام پیوسته با خود          گرچه بردم سالها رنـج فـراق دوستان را

محفل اُنس من و محبـوب گشته خانۀ من          گرچه چندی دادم از کف خانه را و خانمان را

می‌رسد بر جان توانم از رضای دوست آری          گرچه در هجر رضا دادم ز کف تاب و توان را

گردن تسلیـم خود در رشتۀ توحید خواهم          دوست دارم صدمۀ این کُند و زنجیر گران را

رخ نسایم جز بخاک دوست حتی کنج زندان          گو بکوبد دشمن دین بر سرم هفت آسمان را

بوستان دین خزانی بود و من با اشک خونین          نو بهار دیگری بخشیـده‌ام این بوستان را

اشک گرم و آه سرد و نالـۀ مظلومی من          می‌کند رسوا بسی، طاغوت هر عصر و زمان را

دستهایم بسته شد در حلقۀ زنجـیـر دشمن          من که عمری جز برای دوست نگشودم زبان را

دود آه مخـفی من در شب تاریک زنـدان          تیره کرده روزگار این ستمگر دورمان را

هر دم از هر دانـۀ اشکـی بهـاری آفـریدم          گرچه افکندند در گـلزار آمالـم، خـزان را

جدّ من در قتلگه، من در سیه چال شهادت          سجده آوردیم سر بر کف خدای مهربان را

او ز خون پیکر خود نخل دین را آب داده          من به اشک دیدۀ خود آبرو این گلستان را

یا که سر بالای نی یا تن میان حبس دشمن          می نـبـاید داد بر بـیـداد گر خـطّ امـان را

تن نباید داد بر ذلّـت اگر چه گردد آن تن          پـایـمـال اسبهـا یا چـارتن، بـردارد آن را

وای بر امّت اگر گـمـراه گرد پـیـشـوائی          آه بر گلّه اگر یک ره بود گرگ و شبان را

من به زندان خو گرفتم، صبر کردم، جان فشاندم          تا که هـر آزاده بـشـنـاسد ره آزادگـان را

کـاروان آدمیّت در سـقـوط جـهـل، راهی          من به جانبازی تکامل میدهم این کاروان را

میثم ار آزادگی خواهی ز غیرت آستین شو          بوسه زن از جان و دل خاک درِ این آستان را

نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید


میثم از آزادگی خواهی ز غیرتش آستین شو          بوسه زن از جان و دل خاک در این آستان را